خبرگزاری حوزه | شبِ امتحان که می شد، کتاب دویست صفحه ای را قورت میداد و صبح بنابر سؤالات قِی می کرد روی برگه و بعد از گذشت چند روز، چیزی از مطالب کتاب در ذهنش نمانده بود.
درست مثل غذایی که یکباره با آن معده پُر میشود و چون خارج از ظرفیت معده است و مجالی نبوده برای هضم، حاصلش میشود برگرداندن هر آنچه خورده است.
توصیه به کتابخوانی چند سالی است که پُررنگ شده؛ اما آیا تنها کتابخوانی کافی است؟ و آیا همیشه مفید است؟
خواندن و مطالعه، در لفظ و معنا، همچنین در نتیجه، متفاوت از یکدیگرند.
خواندن از ریشه ی «قَرَأ» به معنای زمزمه کردن و آواز خواندن است. در حقیقت در خواندن تفکر و دقتِ نظر شرط نیست.
اما مطالعه از ریشه ی «طَلَعَ» به معنای روشن و آشکار شدن است. نگریستن به هر چیزی همراه با تفکر و تأمل را مطالعه و بررسی گویند.
با توجه به معنای این دو واژه، به این نکته پی می بریم که خواندن امری است که می تواند هر لحظه اتفاق اُفتد و نتیجه ی آن ادراکی سطحی است.
درکی که مشابه آن را در نگاه کردن، شنیدن، لمس کردن، چشیدن و بوییدن تجربه می کنیم. یکی از مصادیق این سخن، کتابهای صوتی است که علاقه مندان بسیاری را نیز پیدا کرده است.
اما در مطالعه، فهمِ عمیق و یادگیری حاصل می شود و اگر ادامه یابد، ثمره ی آن زایشِ دانش است.
در مطالعه، فرد به دنبال جوابِ سؤال های خویش است و حتماً هدفی برای مطالعه دارد. پس می خواند، سؤال طرح می کند، حاشیه نویسی میکند، نکات مهم را مشخص می کند، خلاصه نویسی می کند، دوبـاره می خواند، ربط موضوعات فرعی و اصلی را می یابد و برای سؤالاتِ فراتر از منبع در دسترسش به تکاپو میافتد تا کتاب مرتبط بعدی را مورد مطالعه قرار دهد و یا در رابطه با موضوعی که ذهنش را درگیر کرده است با دیگران به گفتگو و مباحثه می نشیند.
به عبارت دیگر با به چالش کشیدن ذهن خویش، جملاتِ کتاب را به سؤال تبدیل می کند. مطالب مهم را استخراج می کند، به استنباط و درکی از متن میرسد و برای سؤالاتی که برای خویش مطرح کرده است پاسخ و دلیل می یابد. اینجاست که تفکر نقّادانه اش روز به روز پرورش می یابد.
نتیجه ی تفکر نقّادانه، رشد منطق در فرد و ایجاد ثبات و عزّت نفس در او می شود. به راحتی هر چیزی را نمی پذیرد و بدون دلیل در برابر مسأله ای مقاومت نمی کند. اما کتابخوانی که تنها نوشته های دیگران را به جانش تزریق میکند؛ به قالبِ همان سخن، شکل می گیرد.
نکته ی حائز اهمیت بعدی، کتاب هایی است که مورد خواندن قرار می گیرد.
امام علی علیه السلام می فرمایند: «دل، کتاب دیده است.»
و در روایتی دیگر امام جواد علیه السلام می فرمایند: «هر کس به گوینده ای گوش فرا دهد، او را پرستیده است. پس اگر گوینده، از خدای متعال میگوید، او خدا را پرستیده است و اگر گوینده، از طرف شیطان حرف میزند، به یقین، شیطان را پرستیده است.»
روایاتی از این دست این نکته را متذکر می شوند که چشم، روزنه ای است که هر چه می بیند را وارد دل و اندیشه ی انسان می کند. هر کتاب، کلام نویسنده ی آن است که روی کاغذ نشسته است. حال ما با خواندن کتاب، بر صفحه ی دل و روح، چه می نویسیم؟ به سخنان کدام گوینده، گوشِ چشم می سپریم؟ عبد شیطان می شویم یا عبد خداوند؟ کدام مسیر را انتخاب میکنیم؟ مسیرِ الهی و یا مسیرِ شیطانی را؟
خواندنی هایِ زرد، خواندن های بدون حد و حدود، بدون تفکر و بدون داشتن چهارچوب فکری، نتیجه اش ایجاد سلیقه های کج و ناراستی است که آثار سوء فراوانی در جامعه به دنبال دارد و ثمره اش چیزی نیست جز توَهمِ دانایی؛ و اینجاست که شیطان با تسویل، باد در بینیمان میدَمد که ای فرهیخته ی کتابخوان؛ هر آنچه تو می گویی درست است و جز این نیست.
امان از خواندن هایی با برداشت و دریافت معانی نادرست و جسارت و شجاعتِ بیان آن برای دیگری!
با سوت کشیدن گوشها از بیداد جامعه که بخشی از آن نتیجه ی فقر فرهنگی، بی هویّتی و سرانجام تهاجم فرهنگی است، به این مسأله اذعان خواهیم کرد که جامعه ی امروزی نیازش، مطالعه ی صحیحِ دانش های مفید و در نتیجه زایشِ دانشِ مفید است.
عصمت مصطفوی، عضو گروه نویسندگی صریر وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان